چقدر سرد است!
وقتی
دلتنگتم و نیستی
----------
شبی باران ، شبی آتش ، شبی آیینه و سنگم
شبی از زندگی سیرم ، شبی با مرگ می جنگم
تو آتش می شوی بر خرمن احساس تنهاییم
تو را با هر نفس می بویم ، اما باز دلتنگم
چقدر سرد است!
وقتی
دلتنگتم و نیستی
----------
شبی باران ، شبی آتش ، شبی آیینه و سنگم
شبی از زندگی سیرم ، شبی با مرگ می جنگم
تو آتش می شوی بر خرمن احساس تنهاییم
تو را با هر نفس می بویم ، اما باز دلتنگم
دلتنگی احساس قشنگیه
وقتی بدونی اونیکه دوسش داری
هیچوقت فراموشت نمی کنه
----------
نگاهم کن که چشمانت قشنگ است
صدایم کن که دل در سینه تنگ است
مرا با خود ببر آنسوی غربت
که اینجا شیشه هم از جنس سنگ است
دل من تنگ تو است
صندلیهای حیاط
پر برف دیشب
و تو کی می آیی؟
که شود آب همه برف هایی
که نبودت را فریاد زده !
----------
نگاهت کافیست
تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم
تو همیشه دعوتی
راس ساعت دلتنگی
من بودم
تو
و یک عالمه حرف
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!
کاش بودی و می فهمیدی
وقت دلتنگی یک آه چقدر وزن دارد
----------
لطفا هی نپرس دلتنگی چه معنی دارد ؟
دلتنگی معنی ندارد
درد دارد
دلتنگم اما تو را طلب نمی کنم
نه اینکه بی نیازم
صبور شده ام …
----------
اشک هایم که سرازیر می شوند
دیری نمی پاید که قندیل می بندد
عجیب سرد است هوای نبودنت
چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن
در جاده ای که در آن هیچ بادی نمی وزد
----------
بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه ! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
شانه های عاشقان گر تکیه گاه اشک هاست
پس چرا بر شانه ام اشکی نمی ریزد کسی
----------
فـرهنـگ لـغـت هــا
نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی
احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت
دلتنـگی یــعنـــی
تـــو . . .
تعداد صفحات : 6